حکمت دهم نهج البلاغه

ترجمه و شرح حکمت دهم نهج البلاغه: معاشرت نیکو با مردم

وَ قَالَ (علیه السلام): خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.

ترجمه:

روش زندگى با مردم (اخلاقى، اجتماعى):
و درود خدا بر او، فرمود: با مردم آنگونه معاشرت كنيد، كه اگر مرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد، با اشتياق سوى شما آيند.

شرح:

روش معاشرت با مردم:مى دانیم اسلام دینى اجتماعى است و آیات قرآن و روایات اسلامى به طور گسترده از معاشرت خوب با مردم سخن گفته است و روایات متواترى در این باره در منابع حدیث وارد شده. کلام امام(علیه السلام)در اینجا نیز ناظر به همین معناست مى فرماید: «آن گونه با مردم معاشرت کنید که اگر بمیرید بر مرگ شما اشک ریزند و اگر زنده مانید به شما عشق ورزند»; (خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَکَوْا عَلَیْکُمْ، وَإِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَیْکُمْ).


اشاره به این که پیوند محبت و دوستى را از طریق برخورد خوب و نیکى و خدمت کردن به مردم آنچنان محکم کنید که شما را به منزله نزدیک ترین عزیزان خود بدانند; هرگاه از دست بروید جاى شما در میان آنها خالى باشد; ولى در دل همواره از شما یاد کنند و بر عواطف و محبت هایى که نسبت به آنها داشتید اشک بریزند و در حال حیات پروانهوار گرد شما بگردند و از معاشرت با شما لذت ببرند.


در واقع امام(علیه السلام) در اینجا مسئله محبت و نیکى کردن به مردم را با دلالت التزامى و ذکر لوازم بیان فرموده است، زیرا اشک ریختن بعد از مرگ و عشق ورزیدن در حال حیات از لوازم قطعى محبت با مردم است.
در حدیثى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) حسن معاشرت با مردم، نشانه اسلام شمرده شده مى فرماید: «أَحْسِنْ مُصَاحَبَةَ مَنْ صَاحَبَکَ تَکُنْ مُسْلِماً; با کسى که همنشین توست خوش رفتارى کن تا مسلمان باشى».(1)
در حدیث دیگرى از امام امیر مؤمنان(علیه السلام) مى خوانیم: «صاحِبِ الاْخْوانَ بِالاْحْسانِ وَتَغَمَّدْ ذُنُوبَهُمْ بِالْغُفْرانِ; با برادران نیکى کن و گناهانشان را ببخش».(2)


امام صادق(علیه السلام) مى فرماید: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنَّا مَنْ لَمْ یُحْسِنْ صُحْبَةَ مَنْ صَحِبَهُ وَمُرَافَقَةَ مَنْ رَافَقَه; آن کس که با دوستانش خوشرفتارى نکند و با رفیقش رفاقت نداشته باشد از ما نیست».(3)


این دستورات که نمونه هاى فراوان دیگرى نیز در روایات دارد بر خلاف چیزى است که در دنیاى مادى امروز معمول است; نه در زندگى با دوستان خود عشق مىورزند و نه بعد از مرگشان بر آنها اشک مى ریزند، زیرا در دنیاى مادى عواطف را درک نمى کنند و همواره دنبال منافع مادى خویشند.
در تاریخ اسلام نمونه هاى زیادى براى آنچه در بالا آمد دیده مى شود که بعد از مرگ افراد نیکوکار شهر آنها یکپارچه عزا شد و در حیاتشان دوستان پروانهوار گرد آنها بودند(4). (5)


پی نوشت:
(1). بحارالانوار، ج 66، ص 368، ح 4.
(2). غررالحکم، ص 415، ح 9486.
(3). بحارالانوار، ج 71، ص 161، ح 21.
(4). مرحوم علامه شوشترى و ابن ابى الحدید نمونه هایى را در اینجا آورده اند که براى پرهیز از طولانى شدن بحث از ذکر آنها خوددارى شد.
(5). سند گفتار حکیمانه: مرحوم صدوق پیش از سیّد رضى این حکمت را ضمن وصیتى که امام امیرالمؤمنین على(علیه السلام) به فرزندش «محمد بن حنفیه» کرده است آورده و «سبط بن جوزى» که بعد از سیّد رضى مى زیسته آن را در کتاب تذکره خود با سند متصلى به «ابو حمزه ثمالى» ذکر کرده که نشان مى دهد آن را از جاى دیگر گرفته، زیرا سیّد رضى اشاره اى به سند این حدیث ننموده است.
همچنین شیخ طوسى در کتاب امالى از امام باقر(علیه السلام) آن را نقل نموده و مى نویسد هنگامى که امام امیر مؤمنان(علیه السلام) در حال احتضار بود فرزندانش حسن و حسین و محمد بن حنفیه و فرزندان خردسال خود را نیز دعوت کرد و وصیت هایى به آنها کرد و در آخرش جمله اى فرمود که شباهت با حکمت مورد بحث دارد و از آن نیز استفاده مى شود که شیخ طوسى آن را از منبع دیگرى به دست آورده است. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 12).