«نقش فاطمیه در هویت شیعه» عنوان سخنرانی حجت الاسلام کاشانی است که به مدت هفت شب در هیئت عبدالله بن الحسن علیه السلام و هیئت میثاق با شهدا به آن پرداخت، و جمع بندی این بحث ارزشمند را در شب شهادت حضرت صدیقه طاهره در هیئت منزل استاد صدیقی در اختیار حضار قرار دادند. مشروح جلسه جمع بندی تقدیم می گردد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ»[۱].
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری * وَ یَسِّرْ لی أَمْری * وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[۲]
«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[۳]
نقش فاطمیّه در هویّت شیعه
آنقدر در عظمت حضرت فاطمه (سلام الله علیها) مطلب است که حقیری مثل من سخت است که بخواهد در حضور اساتید و اعظه صحبت کند. یکی از نکات جانسوز واقعهی فاطمیّه که من تصوّر کردم بین عزیزان و دوستان طلبه لازم است تذکّر آن را به جامعه مطرح کنم نقشی است که فاطمیّه در هویّت شیعیان داشته است و این درس همیشه است. با شهادت رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) یک خفقان عظیمی همهی جامعه را فرا گرفت.
حاکم بودن خفقان عظیم در زمان زهرای مرضیّه (صلوات الله علیها)
دهها ساعت طول میکشد تا انسان بتواند درست تبیین کند که در آن جامعه چطور حکومت نظامی برپا شد. با کوچکترین دلیل اقلّ آن دِرّه یعنی شلاق بود. بدون رفتار منفی یکی از عادات آن کسی که با زهرای مرضیّه درگیر شد… یک مقدّمهی طولانی باید عرض کنم تا درس امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) و زهرای مرضیّه (صلوات الله علیها) به ما دادند را محضر اساتید درس پس بدهم. آنقدر بدون بیان قبلی جامعه را عقاب کرده بودند، محقّقین نوشتند مردم در خیابان راه میرفتند پشت سر خود را نگاه میکردند که سیلی و شلاقی نخورد. خفقان دینی عجیبی جامعه را فرا گرفته بود. نمونههای آن هم متعدّد است اگر زن و شوهر در خیابان راه میرفتند اگر با هم صحبت میکردند شلاق میخوردند. روزی کسی لباس تمیزی پوشیده بود، او را صدا کردند و لباس را در تنش پاره کردند و شلاق زدند. یعنی کاری کردند که مردم سؤال نمیکردند چرا میزنید؟
دلیل خفقان بودن دوران فاطمهی زهرا (سلام الله علیها)
باید جامعه را اینطور پیش میبردند که بشود بعضی کارها را انجام داد. اوّلاً قضیهی زهرا (سلام الله علیها) فراموش شود کسی جرأت سؤال نکند. کسانی که آنها به بهانههایی تحمّل میکردند مثل ابن عباس. ابن عباس را به بهانهی اینکه مقابل امیر المؤمنین او را عَلَم کنند، علّامه کردند، حبر الامه کردند، مقابل امیر المؤمنین او را نگه داشتند و او را مفسّر امّت کردند که نیازی به امیر المؤمنین نداشته باشند. حرفهایی هم که لازم دارند از قول ابن عباس بزنند. لذا قریب به دهها هزار مطلبی که از امیر المؤمنین نقل است، از ابن عباس نقل است و حال اینکه ابن عباس ۱۳ سال داشت که پیغمبر از دنیا رفت و شاگرد کسی جز امیر المؤمنین هم به صورت عمده نبود منتها ابن عباس مطرح است. آنها که غرض داشتند ابن عباس را عَلَم کنند که حیدر کرّار به چشم نیاید، در بخاری نوشته است یک سال میخواستند یک سؤال از خلیفه بپرسند جرأت نمیکردند. تازه هوای او داشتند چون داشت ناخواسته و نادانسته خدمت میکرد. یک سال میخواستم از یک آیهی قرآن سؤال بپرسم جرأت نمیکردم در بخاری آمده است وای به حال دیگران. فراوان از این موارد داریم کسی از تفسیر قرآن سؤال پرسید بار اوّل بیاعتنایی کردند، بار دوم او را زدند و دیدند اصرار دارد معنی را بفهمد به بصره تبعید کردند. بعضی میگویند از گرسنگی مُرد چون بایکد شده بود، کسی نباید با او حرف میزد.
عدم حق اعتراض نسبت به خلفا
باز در تاریخ است چون در محضر اهل علم هستیم، إنشاءالله بعضی از دوستان خردسالتر مثل بنده که خام هستند بخواهند روی آن کار کنند و جای کار فقهی دارد یک مسئلهای در فقه آقایان است مثل سرخسی در مبسوط و ابن قدامه در مغنی و دیگران هم آوردند و آن اینکه آیا برای تشخیص مصلحتی که در دین نیامده است خلیفه حق دارد خلاف شرع انجام دهد یا نه؟ چرا این مسئله مطرح شد؟ برای اینکه یک روزی خلیفه با یک فرد زیبا رویی به نام نصر بن حجاج که صحابی بود مواجه شد گرچه آقایان سعی کردند اسم او را در کتب صحابهشناسی نیاورند، ولی سن او زمان پیغمبر بالای ۲۰ سال بود و مسلمان بود، پدر او حجاج هم صحابی است. ولی خیلی ضایع بود به همین دلیل در کتب صحابهنگاری مثل صحابه به او نپرداختند او فقط زیبا رو بود، چشم و چال و خط و خالی داشت، خدادادی بود نه اینکه در خود تغییری ایجاد کرده باشد. روزی خلیفه با او مواجه شد یا شنید یک کسی از زیبایی او تعریف کرده است، صد ضربه شلاق زد. گفت: آقا من کاری کردم، در کوچهای ایستادم؟ جلوی ناموس مردم حرف زدم؟ صد ضربهی دوم، صد ضربهی سوم بعد او را کچل کردند و به صورتش خراش کشیدند ۴۰۰ ضربهی شلاق به او زد و به بصره تبعید کرد. اگر به کتب ادبیاتی رجوع کنید اشعار نقض او در شکواییه داریم که یک ژانر ادبی شکواییه است، حبسیهی خاقانی را شنیدیم، شکواییهی هم یک ژانر ادبی است. در ژانر ادبی که عربها دارند شکواییّه از شکواییّهی نصر بن حجاج است که نفرین میکند میگوید: من را فقط به جرم زیبایی که خدا داده است میزنید.، ۴۰۰ ضربه شلاق به چه جرمی؟ کسی هم توان اینکه بخواهد مقابله کند نداشت، اگر در آن جامعه اعتراض میشد اعتراض محدود بود. مثلاً پیرزنی میگفت استاندار حق ما را کم کرده است، نامه بنویس زیاد کند. امّا راجع به آن مسائل اصلی ابدا کسی جرأت نمیکرد سؤال کند.
سنگین بودن خشونت در دوران اهل بیت (علیهم السّلام)
در این شرایط مستشرقین با فهم خودشان خیلی هم بیراه نگفتند که تا خلیفهی سوم از دنیا رفت در جامعهی اسلامی ظاهراً همه یک شکل بودند. یعنی آن عدد خیلی قلیلی که در روایات ما ۵۰ روایت، ۳۰ روایت در کشی شیعه اعتقادی داریم، هیچ کس جرأت نمیکرد ابراز مخالفت کند. آنقدر که خشونت در آن جامعه سنگین بود و این نه در منابع ما باشد در منابع آقایان مفصّل آمده است که حالا فرصت عرض کردم خود آن یک وقت موسّعی لازم دارد. تا وقتی خلیفهی سوم از دنیا رفت اختلاف در جامعهی اسلامی به صورت کلّی و واضح دیده نمیشد، یعنی کسی جرأت نمیکرد مخالفت کند، تا میخواست مخالفتی کند اگر لازم بود به تیر غیب گرفتار میشد.
رئیس خزرج در افکار عمومی آن زمان، خزرج به آن پرجمعیّتی یک تیری زدند و گفتند جنیها او را کشتند و به تیر غیب گرفتار شد حالا شما قاتل را پیدا کنید. ام سلّمه اعتراضکی کرد یک سال بیت المال را قطع کردند. عبدالله بن مسعودی که خیلی به آنها کمک کرد تا ۱۰۰ سال بعد از عبدالله بن مسعود شاگردان او و شاگرد شاگردان او در کوفه رقیب فقهای اهل البیت بودند. روایت دارد گاهی فضایل امیر المؤمنین را برای او میآوردند در آب میشست، چون پوست روی پوست را با جوهر بنویسند میشستند دوباره مینوشتند. یک روز به او گفتند علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیه) به خلیفهی سوم اعتراض کرده است، چون در منا نماز شکسته را تمام خوانده است امیر المؤمنین اعتراض کرده است، البتّه امیر المؤمنین اعتراض کرد ولی روی اعتراض نایستاد. چون عرض خواهم کرد که امیر المؤمنین روی چند اعتراض خاص فقط پافشاری کرد، فضا نبود. خود حضرت فرمود: «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصُولَ بِیَدٍ جَذَّاءَ»[۴] با دست شکسته کنایه از اینکه بییاور هستم، من بجنگم؟ «أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْیَهٍ عَمْیَاءَ» یا باید صبر کنم در ظلمت تاریک «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِی» فضا نبود. به ابن مسعود خبر رسید شنیدیم تو حرفی نزدی، علیّ بن ابیطالب در برابر خلیفه اعتراض کرده است، گفته تو شش سال قبل خلفای قبلی، رسول خدا در سفر نماز را شکسته میخواندند.
اعتراض ابن مسعود به خلیفهی سوم
در صحیح مسلم آمده این بحثهایی نیست که بحثهای شیعی باشد، چیز جدیدی، وحی نازل شده است؟ در زمان پیغمبر نبود که شکسته میخواندیم؟ گفت: «أَجَلْ»[۵]، «أَجَلْ» یعنی «نَعَم» بله. «وَلَکِنَّا کُنَّا خَائِفِینَ» زمان پیغمبر میترسیدم که شکسته را تمام بخوانم. از چه کسی میترسیدی؟ در نماز شکسته و تمام که توقیفی است مگر میشود تو نظر بدهی؟ به ابن مسعود گفتند تو چرا حرف نزدی؟ گفت: «الخِلاف شرٌ» اختلافافکنی نکنید. ابن مسعود یکی از بزرگان و متقدّمین اسلامآورندگان است. فضایل امیر المؤمنین را میآورند پاک میکند، میگوید او را رها کنید، در جامعه مطرح نکنید. خود او را هم عرض امیر المؤمنین در جامعه مطرح میکنند. در برابر چنین بدعت واضحی مصلحتاندیشی میکند که حتّی بدعت نسبت به رفتار خود خلیفهی سوم است که در صحیح مسلم آمده است. ما که داریم و آن تاریخ هم دارد آقایان هم در مصادر درجهی اوّل خود به سند صحیح دارند گفت: «الخلاف شرٌ» همین آدم در مسئلهی دیگری یک روز به خلیفهی سوم اعتراض کرد. شما حساب کنید مرجع تقلید در این سطح به حاکمیّت اعتراض کند. من نمیخواهم تشبیه کنم به یاد بیاورید یک معالم برجستهای به یک حکومتی اعتراض کند حالا اگر هم برای او محدودیت قائل شوند که در حضور انظار آنگونه او را نمیزنند که از حال برود، از دنیا برود. مباشرتاً خود خلیفه او را آنقدر زد که بیهوش شد و از حال رفت و به همین مرض جلوی چشم مردم از دنیا رفت.
بحث اهمیّت دفن مخفیانهی حضرت زهرای مرضیّه (سلام الله علیها)
یک جملهای عرض کنم برای اینکه اخیراً در اصفهان یک همایشی بود من بحث اهمیّت دفن مخفیانهی زهرای مرضیّه (صلوات الله علیه) را عرض کردم گفت: این آقایان میگویند عادی است، فلانی و فلانی هم شب دفن شدند. گفتم: بله کاری کردند که بازخورد و عکس العمل آنها برای از بین بردن این آبروریزی به گونهای باشد که بشود شبیهسازی کرد. من اوّل مثال امروزی برای شما بزنم بعد کاری که ابن مسعود کرد را ببینید که چه اتّفاقی افتاد.
مخفیانه دفن شدن زهرای مرضیه (سلام الله علیها) علامت سؤالی برای افکار عمومی
بلاتشبیه از همهی جهات فرض کنید حضرت آقا (حفظه الله) به مشهد تشریف میبرند، میخواهم ببینید زهرای مرضیّهی (صلوات الله علیها) چه بلایی سر آن حکومتی که در حال کتمان حق امیر المؤمنین بود کرد. برای تجهیز و نماز و دفن میرفتند میدیدند در مشهد جایی که معلوم نیست تولیت دفن است. به نظر شما این بمب خبری در دنیا تا چند سال سر تیتر بود؟ یک هواپیما در مالزی گم شد چند ما مطرح بود؟ حالا بلاتشبیه از همه جهت هم از جهت حاکمیّت، هم از جهت میّت. خلیفهی سوم وقتی عبدالله بن مسعود را زد به عمار وصیّت کرد که من را –تازه شبانه و مخفیانه نگفت- طوری دفن کن که خلیفه نفهمد. من به این برادر عرض کردم این در منابع آقایان مفصّل آمده است. وقتی خبر مرگ عبدالله بن مسعود را به خلیفه دادند، گفت: برای نماز برویم. گفتند: نماز خواندند، دفن هم کردند. تازه قبر او معلوم است و عدّهای صحابه حاضر شدند. گفت: وقتی من بودم چه کسی جرأت کرده این کار را انجام بدهد؟ به من بیحرمتی شده است. گفتند به عمار وصیّت کرده است. آن موقع عمار بالای ۸۰ سال داشت، آنقدر عمار را با لگد زد عمار بیهوش شد و نقص عضو شد یعنی اگر ابن مسعود مخفیانه شود از نظر افکار عمومی علامت سؤال بزرگی ایجاد میشود چه برسد به صدیقهی طاهرهی «بضعه الرّسول».
تلاش امیر المؤمنین (سلام الله علیه) در ۱۲ سال کشاورزی کردن
امیر المؤمنین (صلوات الله علیها) تا زمان مرگ خلیفهی سوم آنقدر در غربت است که جگر آدم میسوزد وقتی میخواهد بیان کند. کل مشورتهایی که از امیر المؤمنین کردند را جمع کنید ۵۰ صفحه نیست. شما ۵۰ صفحه از ۲۵ سال خلافت از امیر المؤمنین مطلب پیدا نمیکنید. یکی از اساتید میفرمود: من همیشه جگرم میسوزد برای اینکه یاد این میافتم مرحوم علّامهی طباطبایی (قدس الله نفسه الزّکیّه» مشکلات مالی پیدا کرد. اهل مصرف وجوهات هم نبود، ناچار شد به اطراف تبریز تشریف بردند ۱۲ سال کشاورزی کردند. آن بزرگ مردی که این همه فحل الفحول تربیت کرد، شاگردان ایشان امروز مراجع عصر در علوم مختلف هستند اگر ۱۲ سال بیشتر در حوزه بود چه میکرد و به یاد دارم آن استاد بزرگوار گریه میکرد. موقعی که او گریه میکرد، جگرم برای امیر المؤمنین سوخت که ۲۵ سال کشاورزی کرد، هنوز آن چاههایی که امیر المؤمنین آن سالها کَنده است مدینهایها استفاده میکنند و روی کانتینرهای خود آبار علی مینویسند. باغهایی که امیر المؤمنین وقف کرده فراوان است بعضی از آنها ضرب المثل است، بعضی از آنها دوران بنی امیّه بین بنی امیّه و بنی هاشم برای خرید آن باغها نامهنگاریهای گسترده شده است. همهی این نکات را برای این یک جمله گفتم که امیر المؤمنین چگونه واکنش نشان داد.
واکنش امیر المؤمنین (علیه السّلام) در برابر دشمنان
بله نقل کردند حیدر کرّار هزار رکعت نماز در شبانه روز میخواند، ۲۵ سال چاه میکّند و چه کسی میخواهد این خسارت را جواب دهد؟ ما هم محضر امیر المؤمنین بیادبی کردیم که علّامه (رحمه الله علیه) مثال زدیم که قابل قیاس نیست. امیر المؤمنین در این شرایط توان اینکه بخواهد نیروهایی را جمع کند ندارد؛ چون نیرویی ندارد و دست خالی است. یک عدّه هم هستند که اهل حساب و کتاب هستند چقدر میارزد که به تیم امیر المؤمنین بیایند؟ نمیارزد، هزینه نکردند. اینکه در روایات ما آمده است سر خود را بتراشید و بیایید، نیامدند چون در آن جامعه علم میشدند، معلوم بود چه کسانی طرفدار علی هستند. اینها هزینهبر بود، در این حد حاضر نشدند هزینه کنند. اگر کسی اهل دقّت در مسائل دینی نباشد اینجا باید بگوید مثل اینکه دیپلماسی امیر المؤمنین ضعیف بود، (معاذ الله) حساب و کتاب نداشت کما اینکه به خودش هم اعتراض میکردند. مثل اینکه آقا علوم سیاسی شما خوب نیست مثل اینکه معاویه بهتر است. چرا؟ چون آن موقعی که ابوسفیان آمد دست دراز کرد تا بیعت کند هنوز به خانهی شما حمله نکرده بودند، شما یک دستی به ابوسفیان میدادید، به حکومت رسید دست او را قطع میکردید. چرا اینقدر تندرو هستید؟ امیر المؤمنین (سلام الله علیه) حاضر است ۲۵ سال این خسارت را به جان بخرد، بالای سر مطهر زهرای مرضیّه فرمود: «أَمَّا حُزْنِی فَسَرْمَدٌ»[۶] دیگر این جگر خنک نمیشود «وَ أَمَّا لَیْلِی فَمُسَهَّدٌ» شب علی دیگر روز نخواهد شد، دیگر این تیرگی به روشنایی تبدیل نخواهد شد. آقا ابوسفیان که آمد دست دراز کرد و از شما حمایت سیاسی کرد، به تیم او میرفتید بعد بیرون میآمدید، نه قرار نیست ابوسفیان تیک اعتبار از علیّ بن ابیطالب بگیرد.
نیاوردن اسم امیر المؤمنین (سلام الله علیه) توسّط دشمن در ۱۲ سال حکومت ایشان
در این ۱۲ سال اوّلیّه کاری کردند که اسم امیر المؤمنین نیاید. حتّی اسم امیر المؤمنین، اسم پیغمبر، اسم زهرای مرضیّه روی فرزندان گذاشته نشود. یک مشورتی یک وقتی به یکی از عزیزان دادیم. یک مقالهای نوشت اسامی اصحاب و فرزندان اصحاب را به دست آورده است تعداد فلان اسم چه تعداد است، اسامی بسیاری از اصحاب و تعداد آنها را مشخّص کرده است. یعنی فرزندان صحابه و نوههای آنها غالباً بیشتر از تعداد اسماء پیغمبر و علیّ بن ابیطالب (صلوات الله علیهما) است. اسم آنها را هم نبرید حتّی فرصت به دست میآوردند توهین میکردند که روی منبر امام صادق (علیه السّلام) میترسم بگویم نسبت به زهرای مرضیّه چه گفتند، عبور میکنم، امثال آن در تفسیر عیاشی است.
موضعگیری خلیفهی دوم در دوران حکومتش
در این شرایط ۱۲ سال که گذشت یکی، دو نفر مثل زبیری که مانده بود، زیبر را بعداً با ۵۷ میلیون درهم بخاری میگوید زمان عثمان ساکت کردند وگرنه زبیر و عمار اواخر حکومت خلیفهی دوم هم پای کار امیر المؤمنین بود. آنها این طرف و آن طرف مینشستند میگفتند فلانی بمیرد با علی بیعت میکنیم. این فلته بوده یعنی یک عمل شتابزده بود، تصمیمگیری نشده بود، یک کار مصلحتسنجی بود که اشتباه هم بود. شما میبینید کار به جایی میرسد جناب خلیفه نیاز میبیند حتماً باید نسبت به این مسئله موضعگیری کند. در بخاری است به منبر میآید مردم را جمع میکند میگوید شنیدم که کسی گفته «لَقَدْ بَایَعْتُ فُلاَنًا فَوَاللَّهِ مَا کَانَتْ بَیْعَهُ أَبِی بَکْرٍ إِلَّا فَلْتَهً»[۷] من شنیدم یکی گفته است بیعت او فلته است یعنی فجعه است، یعنی ناگهانی است، عمل ناگهانی است که منجر به پشیمانی میشود «بَلی وَاللهِ قَد کَانَت کَذلِک» بله به خدا همینطور است. منتها بشنوم کسی میخواهد این کار را انجام دهد جرم او اعدام است. این موضعگیری آقایان را بیچاره کرد.
بازگو کردن بخشی از اصل حقیقت و پنهان کردن بخشی از آن در افکار عمومی
یک زمانی است که امثال من متوجّه نیستیم که مسائل رسانهای چقدر مهم است. اوّل سعی میکند اصل مسئله را مطرح نکنند ولی وقتی میبینند فشار روی افکار عمومی است و آنها قابلیّت توجیه کردن ندارند مجبور هستند یک بخشی از حقیقت را بگویند که بتوانند با یک بخشی از حقیقت مدیریت کنند تا کتمان کنند. در حالی که اگر حکومت خلیفهی اوّل از نظر خلیفهی دوم فلته است که آقایان میگویند این شورایی است، اگر جرم این اعدام است یعنی خلیفه فقط باید به بعدی وصیّت کند کما اینکه خودش نسبت به شورا کرد؟ اگر اینطور باشد پس چرا پیغمبر وصیّت نکرده است؟ واکنش نشان دادند برای اینکه مسئله را حل کنند. با این حال اسم امیر المؤمنین در جامعه مطرح بود.
مذبذب نبودن امیر المؤمنین نسبت به مواضع خود
وقتی شورای شش نفره تشکیل شد در شورای شش نفره فضایی این نبود که اسم علیّ بن ابیطالب را حذف کنند. لذا یک شورایی طراحی کردند که چهار به دو بود یعنی عثمان بود و عبد الرّحمن شوهر خواهر او بود، سعد بن ابی وقاص که چشم و گوش بسته دنبال عبد الرّحمن بود، طلحه هم با آنها بود چهار به دو بودند و یک حق وتو هم دادند که پنج به دو شوند. یعنی امیر المؤمنین از آن شورای پنج نفره بیرون نیاید، ولی جامعه میپرسید شما بین این شش نفر چطور خلیفهی سوم را انتخاب کردید و علی را انتخاب نکردید؟ لذا میشناختند مواضع امیر المؤمنین حدسزدنی بود، امیر المؤمنین از مواضع خود عدول نمیکرد، مذبذب نبود. همانطور که به معاویه گفتند در صفین آب را ببندیم علی آن را بگیرد چه کار کنیم؟ علی بگیرد آب را نمیبندد. یعنی دشمن حیدر کرّار رفتار او را حدس میزند. چون دودوزه بازی نمیکند، یک بام او دو هوا نیست، مذبذب نیست. حیدر کرّار روی خطوط قرمز خود میایستد «ولو بلغ ما بلغ». لذا میدانستند گفتند یا علی در این شش نفر کسی با تو قابل قیاس نیست، اگر شرایط را احراز کنی حکومت را میدهیم. قرآن که روی سر امیر المؤمنین جا دارد، خودش قرآن ناطق است، سنّت پیغمبر هم مسلّم است. آقا یک تیکی به سیرهی این دو نفر بزنید ۱۳ سال جامعه را حکومت میکنید شما برگرد هر کاری میخواهید انجام بده. کما اینکه خلیفهی سوم هم گفتم قبول میکنم حتّی به سیرهی آن دو نفر هم عمل نکرد که بریز و بپاشها ویژه بود، قبلیها اینطور نبودند. فرمود: نخیر قبول نمیکنم. آقا کمی کوتاه بیایید ۱۳ سال حکومت است؟
دلیل زیر پا نگذاشتن امیر المؤمنین از خطوط قرمز
خود حضرت در نهج البلاغه فرمود: «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ»[۸] علی جان ۱۳ سال حکومت را زودتر از دست اشرار بگیر. فرمود: نخیر اگر قرار بود پا روی خط قرمز خود بگذارم فاطمه را به کشتن نمیدادم. در دو جای نهج البلاغه قریب به این مضمون است، نص اینطور نیست اگر من از زهرا دفاع نکردم برای این بود که بچّهها زیر دست و پا کشته میشدند. آقا کوتاه میآمدید؟ به زیبر ۵۷ میلیون درهم دادند ساکت شود، اگر امیر المؤمنین میخواهد ۵۷۰ میلیون درهم میدادند تا ساکت شود. فرمود: نخیر. ۱۳ سال در خانه مینشینم ولی نمیگویم آن سیرهی دو نفر مطابق با سیرهی نبوی است. یعنی با اینکه همهی سپاه حیدر کرّار سپاه غیر شیعه است، اهل مراوده است، اهل مرافقه است، اهل تقریب است ولی اجازه نمیدهد از آن تنش اصلی تنشزدایی شود، آن مسئله هویّت ما است.
بایکد خبری امیر المؤمنین در زمان حکومتش
به دوران حکومت خود رسید، مردم علی نمیشناختند شواهد تاریخی نشان میدهد ۲۳ هجری بعضی از اهل کوفه وقتی پیش امیر المؤمنین آمدند و اجازه گرفتند که بروند امیر المؤمنین را در کوفه بشناسانند چون حدیث نقل نمیشد، امیر المؤمنین بایکد خبری بود. بین آن کسانی که سابقهی امیر المؤمنین را به یاد نداشتند کسی امیر المؤمنین را نمیشناخت. جندب بن عبدالله ازدی گفت: یا علی اجازه میدهید و مصلحت است که به کوفه بروم و فضایل شما را بیان کنم؟ حضرت فرمود: شما را دستگیر میکنند. گفت: اشکال ندارد اگر شما اذن بدهید. رفت یک ماه نشد او را به زندان انداختند، میگفت کسی امیر المؤمنین را در کوفه نمیشناسد. کوفه جایی است که رزمندگان جهان اسلام آنجا است یعنی بین خواص و مدافعان و سرداران حیدر کرّار مجهول بود. عمدهی سپاه غیر شیعه بودند لذا در جمل ۱۰ هزار نفر بیشتر نیامدند بعد به مرور تفاوت رفتار امیر المؤمنین با آنها را دیدند این ۱۰ هزار نفر در صفین ۶۹ هزار نفر شدند.
یادآوری ماجرای حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از زبان امیر المؤمنین
اینها را مقدّمه برای این جمله گفتم ببینید امیر المؤمنین از فرصت استفاده کند و کجا نسبت به ماجرای حضرت فاطمه یادآوری کرد. عظمت این مجالس که ما تذکّر دهیم و با محبّت بدون اینکه تنش درست کنیم اصل حقیقت را به دیگران برسانیم چقدر مهم است. همه شنیدید در نامه ۴۵ نهج البلاغه به عثمان بن حنیف که آدم زاهدی بود هم خودش و هم برادر او ویژه بودند. مهندس نقشهبرداری بود، در تاریخ آمده است شغل شریف او تقسیم زمین بود و آن زمان این یک کار عظیمی بود. چرا؟ چون نه متراژ استانداردی بود و نه وسیله بود. در یک بیابانی که ابتدا و انتهای آن دقیق معلوم نیست شما بخواهید خط صاف بکشید زمین را هفت قسمت کنید. کار هر کسی نبود حتّی مخالفین مرام او مثل عبدالله بن زبیر پول میدادند که بیا برای ما زمین تقسیم کن. برای اینکه شخصاً وضع مالی عثمان بن حنیف خوب بود، نیازی نداشت. در یک مهمانی شرکت کرد که پولدارها بودند، نه رشوه گرفت و نه حرام خورد.
نامهی امیر المؤمنین (علیه السّلام) به عثمان بن حنیف
امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) نامهای نوشت و او را توبیخ کرد که فقرا از عدالت تو ناامید میشوند، پولدارها در تو طمع میکنند. حالا اینها به بحث ما ربطی ندارد. بعد شروع کرد که راضی باشم به من امیر المؤمنین بگویند، در حالی که جگرهایی تشنه و گرسنه است، اینها را شنیدید و دیدید تو نباید به من اقتدا کنی، «أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَکُمْ قَدِ اکْتَفَى مِنْ دُنْیَاهُ بِطِمْرَیْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیْهِ» دو پارچه که پایین پوش و بالا پوش من است. راوی میگوید: دیدم امیر المؤمنین لباس مطهّر خود را تکان میدهد. گفتم: این جزو مقدّمات نماز جمعه است؟ گفت: نه امیر المؤمنین مستحب است لباس نظیف بپوشند، حیدر کرّار همین یک دست لباس را دارد با آن همه چاه، با آن همه زمین که به هر حال خیلی از افراد سر این زمینها رفتند و دعوا کردند تا از چنگ اهل البیت در بیاورند، دارد لباس مبارک خود را تکان میدهد تا زیر آفتاب خشک شود و نماز بخواند. فرمود: امام شما، حاکم شما کسی است که از این دنیا به شما دو تکّه پارچه و دو قرص نان اکتفا کرده است، لبن روی لبن، آجر روی آجر نگذاشتم، چیزی ندارم. همانطور که دیدید اگر الآن امیر المؤمنین تریبون در دست داشته باشد فرصت زیادی ندارد. ثقفی در غارات میگوید: قضای القضات ناصبی حکومت او را خواست در کوفه عزل کند نگذاشتند، گفتند دومی او را جعل کرده است تو میخواهی جا به جا کنی. یعنی سربازها هم از آن طیف هستند. تمام سربازهای صفین و جمل و نهروان از آن طیف هستند، شیعهی چندانی ندارد. عدد ۵۰ و ۱۰۰ نفر گفتند.
منتشر شدن نامههای حکومتی در جامعه
امّا برای اینکه حقیقت فراموش نشود ببینید چه فرمود. همه منتظر هستند چون رسم بود به ابو رافع میگفت: یک نامه را به عثمان بن حنیف بده، یک نامه را منتشر کنید. قرائن آن فراوان است نامههای حکومتی که نوشته میشد در جامعه منتشر میشد. نامهی ۲۸ را نگاه کنید صراحتاً است، منتشر میشد یعنی مردم منتظر جواب امیر المؤمنین هستند. فرمود: امام شما دو پارچه و دو قرص نان دارد و آجر روی آجر نگذاشتم و چیزی در این دنیا ندارم. دارد ولی همه را وقف کرده است و صدقات شده است.
سکوت امیر المؤمنین نسبت به خفقان آن دوران
یک دفعه ناگهان میفرماید: «بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ» اگر ملاک داراییهای امیر المؤمنین بود، داراییهای امیر المؤمین یک جلد کتاب میشد باغ کجا، زمین کجا، ۲۵ سال برترین شخص عالم وجود کشاورزی کرده است. زمینهای زیادی داشت که وقف کرده بود، زمینهای زیادی را آباد کرده بود. وضع مالی شخصی او خوب بود ولی اشاره به فدک میکند. «بَلَى کَانَتْ فِی أَیْدِینَا فَدَکٌ .. فَشَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ» یک عدّهای خساست و بخل به خرج دادند «وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِینَ» یک عدّه هم سخاوت به خرج دادند. این فضا خفقان است، حضرت نمیتوانست صریح حرف بزند فرمود: «وَ نِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ» یعنی مسئله تمام نشد، درست است که من الآن امّت اسلام را در نظر دارم ولی مسئله فراموش نشده است. یک روزی دادخواهی خواهیم کرد فعلاً مصلحت نیست حرف بزنیم.
باز جای دیگری او را یاد حبیبهی خودش انداختند، آنجا آنطور فرمود: «فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًى وَ فِی الْحَلْقِ شَجًا أَرَى تُرَاثِی نَهْباً»[۹] اینجا هم اشاره کردند. آنقدر در دوران ائمّه خفقان شدید است که امام صادق وقتی برای سیّد الشّهداء… میدانید قاتل سیّد الشّهداء حتّی مباشرتاً حاکم زمان نیست یعنی یزید ملعون دستور داده است مباشرت در قتل ندارد، جرم او سر جای خود از نظر قبح منظورم است. در ماجرای صدیقهی طاهره آن کسی که آقایان در حد پیغمبر بلکه بالاتر قبول دارند میگویند اگر پیغمبر مبعوث نمیشد او پیغمبر میشد مباشر قتل است لذا بیان مسئله خیلی حسّاس است. شما مقایسه کنید در روضهی کافی است شاعر آمد، عبدی آمد شاعر بزرگی است، به مجلس آمد حضرت گفت: پرده بزنید دخترم ام فروه بنشیند روضهی جدّ او را بخوانید تا صدای او بلند شد «فَرْوُ جُودِی بِدَمْعِکِ الْمَسْکُوب»[۱۰] امّ فروه گریه کن میخواهم از جدّ تو بگویم، چنان صیحه زد بلافاصله -در روضهی کافی است- مأمورهای حکومت پشت در آمدند و گفتند صدا برای چیست؟ حضرت صادق تقیّه فرمودند: یکی از بچّهها، اطفال، خردسالها غش کرده است اهل خانه به غلیان آمدند.
سکوت امام صادق (علیه السّلام) نسبت به ازدواج ام کلثوم با قاتل مادرش
یعنی گریه برای سیّد الشّهداء اینطور خفقان است وای به حال اینکه بخواهند اسم زهرای مرضیّه را بیاورند آن هم نسبت به قاتلی که مباشرتاً دخالت داشته خیلی جایگاه حسّاسی دارد. امّا با این حال شما میبینید به امام صادق میگویند: امّ کلثوم با قاتل مادرش ازدواج کرده است؟ حضرت میتوانست یک جوابی بدهد که از اساس باطل است، یک جوابی بدهند که این اضطراری رخ داده است، صحیحاً در کافی هم است. حضرت جوابی دادند که هر دو را شامل شود. فرمود: «إِنَّ ذَلِکَ فَرْجٌ غُصِبْنَاهُ»[۱۱] ناموس به غاصب رفته است یعنی اگر رخ داده اضطرار بوده و اگر رخ نداده میترسم در این منبر بیان کنم که بنی امیّه چه حرفهایی راجع به این ازدواج و چه توهینهایی راجع به این ازدواج به ناموس امیر المؤمنین گفتند. لذا فرمود این ناموس به غاصب رفته است یعنی بدانید اصل ماجر آن اختلافی که میخواهند بگویند ازدواج کردند، مسئلهای نیست، مشکلی نیست حل شد، نیست لذا حضرت به مسئله پاسخ نمیدهد.
مذاکره نکردن امیر المؤمنین و فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) برای هدایت امّت
حضرت کاظم در آن شرایطی که هارون در اوج اقتدار است، شما میبینیند صحیحه از امام کاظم رسیده «إِنَّ فَاطِمَه صدیقهُ شَهیده»[۱۲] و رفتار امام کاظم در مورد فدک را شنیدید. اهل بیت در اوج خفقانها نمیگذاشتند یک چیز فراموش شود اینکه یک روزی امیر المؤمنین و زهرای مرضیّه برای هدایت امّت، هدایت ما روی اصل حق مذاکره نکردند ولو آنطور جگر امیر المؤمنین بسوزد. امام رضا (صلوات الله علیه) به مأمون نامه نوشت که از اساس اسلام این است، این است «مِنْ وَلَایَتِکُمْ وَ الْغَاصِبِینَ لِإِرْثِکُم»[۱۳] شما که هزار سکه میبخشید، موسی بن جعفر (صلوات الله علیه) اهل سنّت نوشتند که کیسهی ۴۰۰ سکهای به اهل سنّت میداد نه شیعه، یک قطعه زمین رمز آن اختلاف است که نباید فراموش شود.
نوبت به امام جواد رسید به جای اینکه روزها نماز را در مسجد پیغمبر بخواند، خانهی زهرای مرضیه داخل مسجد است، نماز زوال را داخل خانهی صدیقهی طاهره میخواند. یعنی اهمیّت اینجا با آنجا به خانهای که مثل مسجد بود حداقل جسارت شد.
فاطمیّه یعنی پا گذاشتن روی خط قرمزها
امام هادی برای مردم قم که کمی فاصله گرفتند و فرصت بیشتر فراهم شد در ابهام جامعه کبیره فرمودند، ولی در «مِنْ وَلَایَتِکُمْ وَ الْغَاصِبِینَ لِإِرْثِکُم» دارد. با اینکه باید طعام باشد اصل مسئله نباید فراموش شود. یک درس جریان فاطمیّه این است آن جایی که اساس اسلام است، اساس کفر است اینجا آدم باید روی خطوط قرمز بایستد ولو اینکه صدیقهی طاهره، سیّدهی نساء اهل الجنّه را هم فدا کند، اصل حق از بین میرود.
روضهی کاتب امام زمان از قول پدرش
یک روضهای کاتب امام زمان خوانده است که خیلی جگرسوز است. مرحوم ابن قولویه که استاد شیخ مفید است میفرماید: از محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیری که کاتب امام زمان است، ثقهی جلیل است، وکیل حضرت است خودم این را شنیدم که اینطور خواند. محمّد بن عبدالله بن جعفر حمیری پدر او عبدالله بن جعفر حمیری شیخ القمیین و وجههم. وقتی شیعه دورهی دوم بعد از کوفه در قم تجمع کرد، دورهی اوّل شیعیان در کوفه تجمع دارند، دورهی چهار امام پایانی عمدهی تجمع شیعیان در کوفه است کسی شیخ القمیین در آن دوران شود ۲۹۰ هجری آمده که به کوفه سر زده است یعنی شیخ القمیین در شهری که تجمع علمای شیعه است. پس ابن قولویه میگوید کاتب امام زمان که ثقهی جلیل القدر است از قول پدرش اینطور برای من روضه خوانده است: جبرئیل نازل شد یا رسول الله خیلی صدمه خواهی خورد. فرمود: قبول کردم «وَ رَضِیتُ»[۱۴] یا رسول الله آنجا دندان مبارک تو را میشکنند. فرمود: راضی هستم، قبول دارم، تسلیم امر الهی هستم. یا رسول الله در آن جنگ چه میشود، یک یک را گفتم. بعد اینطور گفت: یا رسول الله «أَمَّا ابْنَتُکَ» امّا دخترت. «فَتُظْلَمُ» به او ستم خواهد شد. -تقریباً ۱۲۰۰ سال پیش شیعیان این روضه را خواندند- حق او را غصب خواهند کرد «وَ یُدْخَلُ عَلَى حَرِیمِهَا وَ مَنْزِلِهَا بِغَیْرِ إِذْنٍ» آن خانهای که پیغمبر سه بار اجازه میگرفت تا وارد شود بیاذن به آن هجوم میبرند، به آن حریم وارد میشوند بعد گفته است «وَ تُضْرَبُ» یا رسول الله یک نفر عمداً ضربه میزند نه اینکه در هجوم دستی اصابت کند، عبارت باقی خودش نشان میدهد «وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حَامِلٌ» در این شرایط یک بانو را هل دهند برای او خطرناک است، در ازدحام جمعیّت باشد برای او خوب نیست، دود آتش برای او مناسب نیست. «وَ تُضْرَبُ وَ هِیَ حَامِلٌ … وَ تَطْرَحُ مَا فِی بَطْنِهَا» ای پیامبر فرزند او از این لگد سنگین به شهادت میرسد «مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِکَ» از همین لگد زهرای اطهر به شهادت میرسد.
یکی از مظلومیّتهای امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) این است هر چه بنده گشتم شخصیّتی مثل صدیقهی طاهره، مثل حسنین، مثل امیر المؤمنین که شخصیّتهای رسانهی مهم بودند، خانهی آنها دور افتاده نبود، داخل مسجد بود برای آدمهای خردتر، کوچکتر، برای همان ابن مسعودی که عرض کردم گزارشهایی رسیده است، برای عماری که عرض کردم کتک خورد گزارش رسیده است چه کسی به عیادت او رفت، چه کسی سراغ او رفت. از وقتی که صدیقهی طاهره به شهادت رسید هیچ گزارشی ما از حال حسنین نداریم یعنی مردم مدینه حتّی به اینکه به ریحانههای رسول خدا سر بزنند، اینکه در چه وضعی هستند، دستی به سر آنها بکشند هیچ نبود. بلکه بخاری تصریح کرده است شما داشتید وارد این بیت شریف میشدید جلوی در ممکن است افرادی بودند از شما بپرسم فلان کس را دیدی؟ اگر نشناسی میگویی نه. اگر بگویم لباس او چه رنگی بود؟ میگویی نمیدانم. آدم کسی را نشناسد توجّه نمیکند. سلام نکردن یکی از لوازم نشناختن است. بخاری میگوید «فَلَمَّا مَاتَت» تا فاطمه از دنیا رفت «استَنکَرَ وُجوهَ النَّاس» مردم با علی مثل بیگانهها رفتار میکردند، کسی او را نمیشناخت. فقط بنده یک گزارش دیدم که از قرون متأخر است و خیلی جانسوز است. نوشته گاهی امیر المؤمنین وارد بقیع میشد، کنار خانهای که متعلّق به برادر او عقیل بود کنار این خانه در بقیع مینشست و بلند بلند گریه میکرد. بعضی اصحاب میگفتند برای شما بد است، پهلوان جنگ هستید چرا اینطور گریه میکنید؟ اینطور فرموده است: «لَمَّا وَضعتَها عَلى المُغتَسَل»[۱۵] آن لحظهای که حبیبهی خدا را روی مغتسل قرار دادند، بعد روی جسم اطهرش دست میکشیدم «وَجدتُ ضِلعَا مِن أَضلاعهَا مَکسورا» دستم به پهلوی شکسته رسید.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حجت الاسلام حامد کاشانی
[۱]- سورهی غافر، آیه ۴۴٫
[۲]- سورهی طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫
[۳]- صحیفهی سجادیه، ص ۹۸٫
[۴]- نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸
[۵]- صحیح مسلم، کتاب الحج، باب جواز التمتع، ص ۸۹۶، ح ۱۲۲۳٫
[۶]- الکافی، ج ۱، ص ۴۵۹٫
[۷]- صحیح بخاری، ج ۸، ص ۱۶۸٫
[۸]- نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۳۵٫
[۹]- نهج البلاغه (للصبحی صالح)، ص ۴۸٫
[۱۰]- الکافی، ج ۸، ص ۲۱۶٫
[۱۱]- همان، ج ۵، ص ۳۴۶٫
[۱۲]- شرح فروع الکافی (للمولى محمد هادی بن محمد صالح المازندرانی)، ج ۲، ص ۸۳٫
[۱۳]- من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۱۴٫
[۱۴]- بحار الأنوار، ج ۲۸، ص ۶۲٫
[۱۵]- طرف من الأنباء و المناقب، ص ۳۹۶٫